پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی

پرسش:

معتقدان به نظریه ی «قبض و بسط شریعت» چه دلیلی بر مدّعای خود دارند؟

پاسخ:

بی تردید نقد و بررسی نظریه ی «نسبیت معرفت» که مدّتی نسبتاً طولانی از طرح آن در کشور ما می گذرد و در باب آن کتاب ها و مقالات فراوانی نگاشته شده است، زمانی طولانی می طلبد و در این مجال ما به اختصار بدان پاسخ می گوییم: (1) ابتدا این سؤال را مطرح می کنیم که آیا در نظر معتقدان به نظریه ی «قبض و بسط شریعت» هر گزاره ای که در دین مطرح می شود، می تواند چند تفسیر، برداشت و قرائت داشته باشد؟ یا تنها برخی از گزاره های دینی دارای تفاسیر و قرائت های مختلف هستند؟ غالب دلایلی که آنها بدان تمسک جسته اند، تنها اختلاف برداشت و تفسیر را در برخی از گزاره های دینی اثبات می کند؛ اما آنها این دلیل خاص را تعمیم می دهند و آن را به کلّ حوزه دین و همه ی گزاره های دینی سرایت می دهند و نتیجه می گیرند که همه ی گزاره های دینی قابل قرائت ها و برداشت های متفاوت هستند. از جمله دلایل ایشان اختلاف فتاوای مجتهدان و فقها است.
ایشان می گویند: در حوزه ی اسلام و فقه، فتاوای مجتهدان متفاوت اند. یکی می گوید نماز جمعه واجب است و دیگری می گوید واجب نیست. یکی می گوید بازی شطرنج حرام است، اما دیگری آن را حلال می داند. یکی می گوید فلان موسیقی حرام است و دیگری می گوید حلال است. پس فتواها و برداشت های فقهاء و مجتهدان نسبی و متغیّر است تا آنجا که ممکن است حتّی یک مجتهد دو فتوای متفاوت داشته باشد؛ چنان که برخی از فقها زمانی فتوایی می دهند و پس از مدّتی از آن فتوی منصرف می شوند و فتوای جدیدی عرضه می کنند. پس این تفاوت فتاوی و برداشت ها دلیل آن است که معرفت و قرائت ما از دین نسبی و قابل تغییر است و امکان ندارد که معرفت و شناختی از دین ثابت و مطلق باشد.
در پاسخ باید گفت: همه و حتی اشخاص بی سواد جامعه ی ما می دانند که فتاوای مجتهدان در حوزه ی تکالیف دینی و احکام شرعی متفاوت است. اما این تفاوت فتاوی دلیل نمی شود که شما ادعا کنید که حتی معرفت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از وحی ای که به او شده مطلق نیست؛ چون معرفت پیغمبر نیز از مقوله ی معرفت های بشری است و خطابردار است!. یعنی وقتی خداوند در قرآن می فرماید: «قل هو الله احد» و یا «و الهکم اله واحد لااله الا هو الرحمن الرحیم»(2)، گفته شود نمی دانیم که وحی خداوند و ماهیت آن چیست. آنچه را پیامبر به عنوان وحی خداوند به ما ارائه کرده، حقیقت وحی خداوند نیست، بلکه حاصل معرفت و فهم او از وحی است؛ و چون فهم او انسانی و خطابردار است، احتمال می دهیم که او در تلقی و گرفتن وحی اشتباه کرده باشد. (3) خداوند چیز دیگری را می خواسته بیان کند و او عوضی و اشتباهی فهمیده است و معرفت خود را به عنوان وحی خداوند تلقی کرده است. حاصل چنین نگرشی این است که فهم هیچ کس از هیچ یک از آیات قرآن معتبر نیست و در همه ی آنها احتمال خطا و اشتباه وجود دارد!
آیا لازمه ی وجود اختلاف در فتاوی آن است که هیچ گزاره ی مطلق و ثابتی در دین نداشته باشیم و همه گزاره های دینی قرائت های گوناگون داشته باشد؟ آیا وجود خدا نیز قابل تشکیک است و می توان پذیرفت که به نام اسلام و محتوای وحی قرآنی کسی وجود خدا را اثبات، و دیگری نفی کند و هر دو ادّعا به نام دو معرفت دینی معتبر باشد؟! به راستی دایره ی قرائت ها تا چه حدی گسترده است؟‌(4)
پاسخ این سؤال آن است که وجود قرائت های مختلف تنها در حوزه ی «مسائل ظنّی» قابل پذیرفتن است نه در مسائل ضروری و قطعی و اجماعی و اتّفاقی. بعلاوه، در حوزه مسائل ظنی دین هم تنها نظر متخصصان و صاحبنظران دینی معتبر است، که با روش صحیح تحقیق به استنباط به اظهار نظر می پردازند، نه هر کسی که چند صباحی درسی خوانده است و خود را کارشناس دینی معرفی می کند.
نتیجه آن که اختلاف نظر و وجود قرائت های مختلف تنها در حوزه ی مسائل ظنّی و متشابهات دین پذیرفته است، امّا در مسائل قطعی اسلام، محکمات، ضروریات، بیّنات اسلام تنها یک قرائت وجود دارد و آن قرائت خداوند و پیامبر اوست و در آن عرصه مجالی برای اختلاف نظر و تشکیک و ارائه قرائت های متفاوت نیست، همان طور که در طیّ هزار و چهارصد سال که از عمر اسلام می گذرد، اختلافی در آنها رخ نداده است. و البتّه عقلای عالم نیز تنها برای نظر کسانی ارزش و اعتبار قائل هستند که در حوزه ی معرفتی مربوط، صاحب نظر باشند و از شیوه ی درست تحقیق برای استنباط خود بهره گرفته باشند. چنانکه صاحب نظران مسائل فیزیک و شیمی حق ندارند درباره ی فلسفه و علوم انسانی اظهار نظر کنند مگر آن که در آن زمینه هم تحصیلات کافی داشته باشند و با روش تحقیق ویژه ی آنها به تحقیق بپردازند همچنین در علوم اسلامی هم فقط صاحب نظرانی که تحصیلات کافی داشته و با استفاده از روش تحقیق ویژه علوم دینی به تحقیق بپردازند حق اظهار نظر دارند و این مطلب به هیچ وجه بمعنای اختصاص فهم دین به روحانیین نیست.

پی نوشت ها :

1. در تبیین و نقد نظریه ی نسبیت معرفت و قبض و بسط شریعت کتاب ها و مقالات زیادی نوشته شده است. با این حال برای آشنایی اجمالی با این نظریه و ادله ی ارائه شده برای اثباتش و همینطور نقد این ادلّه، رجوع کنید به: «مبانی معرفت دینی» (از کتاب های سلسله دروس اندیشه های بنیادین اسلامی، محمد حسین زاده، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله)، چاپ اول، 1379، ص 81-94.
2. بقره/163.
3. لازمه این سخن انکار عصمت پیامبر در تلقی و گرفتن وحی است. در حالی که عصمت پیامبر در دریافت وحی هم از ضروریات دین اسلام است که شیعه و سنی به آن اعتراف و اتفاق دارند، و هم دلیل عقلی قطعی آن را اثبات می کند.
4. دقت شود که طرفداران نظریه ی نسبیت معرفت دینی‌، به طور کلی وجود هر گونه گزاره ی مطلق و ثابتی در دین را نفی می کنند و مدّعی اند هیچ گزاره ی ثابتی در دین وجود ندارد و همه ی گزاره های دینی قابل قرائت های مختلف اند.

منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول